خلاصه :
شیوا پس از به زندان رفتن شوهرش، به سختی پسرش امیرعلی را بزرگ میکند. امیرعلی زمانی که هفت سالش بود این موضوع را بهش میگویند. پدر خانواده در یک درگیری خیابانی مرتکب قتل شده و قرار است به زودی اعدام شود. او از مرگ میترسد و میخواهد برای پسرش پدری کند. او تنها در صورتی از اعدامش جلوگیری میشود که خانواده مقتول رضایت دهند. اما آنها به خصوص خواهر دو قلوی مقتول، هنوز رضایت نداده است.